ساکار

خطا از من است ، می دانم …
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …



تاريخ : 5 / 5 / 1392برچسب:, | 13:17 | نویسنده : مرضیه |

ای خدا من دردمو به کی بگم؟؟

به خدا من نمردم!من زنده ام!

هعیییییییییییی...

سه تا یوزر جدید ساختم تو نودهشتیا همشون بسته شد!!

امروز به حدود 70 نفر از کاربرای قدیمی سایت میل زدم و خواستم یوزرشونو بدن بهم!

آخه تاریخ عضویت خیلی برام مهمه...هر چه قدیمی تر بهتر!

البته فک نکنم جواب بدن...آدرس ایمیلایی که دادن مال 4 سال پیشه...احتمال اینکه دیگه ازش استفاده نکنن زیاده...

حالا ببینیم چی میشه؟؟



تاريخ : 20 / 4 / 1392برچسب:, | 17:14 | نویسنده : مرضیه |

دیروز از سفر برگشتیم...

جاتون خالی خیلی خوش گذشت!!!

ولی امروز....

رفتم نودهشتیا دیدم که اخراج شدم!

به خاطر اون پسرخاله ای عوضی آشغال نفهمم...آخه چی بگم بهش؟؟؟

دلم گرفته!

دوست نداشتم اخ بشم!

من حقمو میگیرم!

حق من نبود اخراج شدن...اونم بخاطر گناهی که نکردم؟؟

یه یوزر جدید ساختم و پیام دادم به ادمین...فک کنم راضی بشه یوزر قبلیمو باز کنه....

امیدورام که اینطور بشه!



تاريخ : 16 / 4 / 1392برچسب:, | 15:12 | نویسنده : مرضیه |

خوب فردا دارم میرم سفر...!

براتون سوغاتی میارم!

خخخخخخخخخخخخخخخ!

فعلن نیستم..

بای...



تاريخ : 29 / 3 / 1392برچسب:, | 18:14 | نویسنده : مرضیه |

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…
کوچه ای…
کافی شاپی..
و شاید عطری…
که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!



تاريخ : 19 / 3 / 1392برچسب:, | 11:0 | نویسنده : مرضیه |

مادر

 

ازمرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم …



تاريخ : 19 / 3 / 1392برچسب:, | 10:59 | نویسنده : مرضیه |

ساکار

سـاعتـــــــــ هـای نبودنتــــ
روی مچـــــم بستــه نمیشــــه
حلقــــه می شـــــوند دور گــــــــردنــــم



تاريخ : 19 / 3 / 1392برچسب:, | 10:58 | نویسنده : مرضیه |

لباس عشق

گاهی نگاهش که میکنی
 میبینی دوستش داری، مهربان است و بی ریا…
در خیالت برای احساست به او، لباس عشق میدوزی!
 اما هرجور که اندازه میگیری میبینی به قدوقواره اش نمیخورد دلگیر میشوی، دوباره محاسبه میکنی اما…

……

نه نمیشود،
قدوقامت احساست به او، به پای عشق نمیرسد دوباره اسیر تردید میشوی،
آرام آرام احساست را کنار میزنی ، و تنها میشوی…
 با پیراهنی که هنوز اندازه هیچکس نیست.



تاريخ : 19 / 3 / 1392برچسب:, | 10:58 | نویسنده : مرضیه |

 

 دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام

یعنی روزی می رسد

که تو را به جا نیاورم

از کنارم رد شوی و

صدای گامهایت را فراموش کرده باشم

و بوی عطرت رانشناسم

دکترها غلط کرده اند

تو غده ای سرطانی هستی

که در خاطرات من

جا خوش کرده ای

وهرروز بزرگتر می شوی

حالا صفحه ی مانیتور پر است از تصویر تو

که برای دکترها شکلک در می آورد

بگذار

هرقدر دوست دارند

عکس بگیرند و مدرک جمع کنند

*

این غده هیچ چیز که نباشد

سردرد مهربانیست

که تورا

به خاطرات فراموش شده ام

پیوند می زند

 

 



تاريخ : 12 / 2 / 1392برچسب:, | 15:42 | نویسنده : مرضیه |

 

خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم!!



تاريخ : 4 / 6 / 1387برچسب:, | 10:39 | نویسنده : مرضیه |
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 12 صفحه بعد
  • نور زهرا
  • علی شش