سلام به همه...سلام به خودم !

امروز بعد مدت ها دوباره سرزدم به اینجا...چرا؟ نمیدونم...

دلم تنگ شده بود...برای اینجا یا خودم؟؟ نمیدونم...

فقط اومدم... و نمیدونم چی شد که باز دستم رفت به تایپ...

شاید دلم برای کلید های کیبورد ،برای نوشتن و خالی شدن تنگ شده بود...نمیدونم!

اینجا رو دوباره احیا میکنم برای تخلیه احساسات...تو دنیای واقعیم دیگه جایی برای احساس نمونده...

خیلی حرف دارم برای نوشتن اما...سرم به شدت درد میکنه ، مثل همیشه ، علت سردرد هامم نمیدونم!

فقط اینکه تو این مدت خیلی عوض شدم...اونقدر زیاد ک گاهی حس میکنم اینی ک داره ب جام زندگی میکنه رو نمیشناسم و اصلا این شخص وجود من نیست و از من خارجه...

ممنونم از "سهیل ساسان" عزیز ک حرفاش بعد مدت ها به قلبم عشق دوباره داد...بازم منتظر حضورت هستم دوست عزیز...

و ممنونم از همه دوستای عزیزی که تنهام نذاشتن این مدت ، خیلی دیر شده و پیاماتون مال خیلی وقت پیشه ، منم عادت ندارم حرفا و دردل های خصوصی رو منتشر کنم ، واسه همین جواب همه تونو تک به تک میدم در یک وقت مناسب...فعلا کمی درگیرم...اما بزودی میام با دست پر...

با دلی پر از امید...

و خیالی پر از آرامش...

و مرضیه ای که دیگه تنها نیست...

منتظرم باشین ، بزودی بر میگردم ، در پناه حق ، بدرود...

 



تاريخ : 22 / 12 / 1393برچسب:, | 18:45 | نویسنده : مرضیه |
  • نور زهرا
  • علی شش